انواع زندگی از منظر قرآن کریم
زندگی قابل قیاس نیست، داستان زندگی هر کسی با دیگری فرق دارد. زندگی توقف بردار نیست.
زندگی جریان دارد.
گاهی باید چشمها را بست و گوشها را گرفت.
گاهی باید لب فروبست و سکوت کرد.
گاهی باید چشمها را شست و جور دیگری نگاه کرد.
روزگار سرکشیهای فراوان دارد و انسان همیشه به آرزوهایش دست نخواهد یافت. داستان زندگی هر کس با دیگری فرق دارد.
قرآن کریم نمونههایی از انواع زندگی را در قالب داستانهایی زیبا ارائه میدهد تا الگویی باشد برای ما انسانهای سرگشته در وادی زندگی.
زندگی هرچند سخت است ولی جاذبههایی نیز به همراه دارد. زندگی دیدنی و تماشایی است.
گاهی خدیجهگونه و فاطمه وار عزتمندانه و با افتخار باید زیست.
گاهی چون آدم و حوا در هبوط و صعود باید در کنار هم بود.
گاهی ساره گونه باید از خود گذشت.
گاهی مریموار بار زندگی را به تنهایی باید به دوش کشید.
گاهی آسیهوار در خانه فرعون به سر باید برد.
گاهی آن که زندگی را ترک کرده (همسرایوب (ع) باید شتابان بازگردد).
گاهی یعقوبوار بعد از فقدان همسر اول، همسر دیگری باید برگزید.
گاهی چون زید (پسرخوانده حضرت پیامبر (ص) از زینب باید جدا شد.
گاهی عیسیوار (تحت شرایط خاص) باید از ازدواج چشم پوشید.
و باید از زندگی ابولهبوار، به خداوند پناه برد.
علیکم أنفسکم (مراقب خودتان باشید)!
نباید خاک زندگی را بسیار کاوید، تا کرمهای آن پدیدار گردد. باید کدورتها را از سینه پاک کرد تا قد کشید و بالنده شد.
گاهی باید در شعب ابیطالب ماند تا به اوج عزت رسید.
گاهی چون یوسف (ع) از قعر چاه به عزیزی مصر باید رسید.
گاهی باید به غار پناه برد.
گاهی باید هجرت کرد.
گاهی باید در بطن ماهی گرفتار شد.
و در نهایت تحت هر شرایطی باید به کهف حصین الهی پناه برد.
مطمئن باش!
آن کس که از ظلمت گریخته و به سوی نور در حرکت است روزی به مقصد خواهد رسید.
آن کس که می داند در پی پاییز و زمستان، بهاری در راه است از آمدن زمستان هرگز مضطرب نخواهد شد.
آن کس که از روزنهی امید به تعقیب نور بپردازد به آن دست خواهد یافت.
امیر بیان حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام) چه زیبا میفرماید:
«إذ لَم یکُن ما تُریدُ فَلا تُبل ما کُنت».
(هر آنچه را خواستی نشد آن چه را هست سخت نگیر).
آری داستان زندگی هر کس با دیگری فرق دارد و اگر نگاهت را تغییر دهی کلید خوشبختی به دست خود توست.منتظر دیگری نباش.
معمار و هنرمند خانه ی عشق کیست؟
مدتها بود که در فکر این بودم که راز ماندگاری و بقاء اغلب خانواده ها در نسل های قبل چیست؟ و چرا طلاق در آن زمان در زندگیها منفورترین حلال بوده و مردم حساسیت خاصی نسبت به آن داشتند؟ آنان در چه خانه هایی ساکن بودند که توانستند در طول سالیان دراز در کنار هم با آرامش زندگی کنند.
آه! چقدر مشتاقم که با چنین معمارانی ملاقاتی داشته باشم و راز هنرمندی آنها را جویا شوم. در ذهنم مروری میکنم و بعد از زیر و رو کردن مطلب و بررسی تمام جوانب مساله به این نتیجه میرسم که پژوهش میدانی داشته باشم و با چنین خانوادههایی ارتباط برقرار کرده و مصاحبه ای انجام دهم. شاید که تجربیات آنها رهگشای جوانان امروزی در امور مهم خانواده باشد.
با معرفی دوستان تصمیم میگیرم که به سراغ خانمی بروم که ظاهرا هنرمندی بسیار خلاق و صاحب ویژگی های خاصی است. با گرفتن وقت قبلی و قرار ملاقات در روز مذکور مشتاقانه به منزل ایشان رفته تا مصاحبه ای داشته باشم. روز ملاقات فرا رسید و من بیصبرانه روانهی خانه ایشان شدم. زنگ در را به صدا درآوردم، در به آرامی به رویم گشوده شد ، خانمی میانسال، متدین و محجبه و با وقار و ظاهراً مودب به استقبالم آمد که کاملا آرام به نظر میرسید و گویا آرامش تمام وجودش را پر کرده بود.
ایشان با سلامی گرم و با آغوشی باز مرا به حضور پذیرفتند و بعد از آشنایی با ایشان و احوالپرسی، از ایشان خواستم در مورد خانواده صحبتی داشته باشیم. و رازهای هنرش را در بقاء خانواده فاش سازد و اسرار این همه خلاقیت و زیبایی را برایم بازگو کند.
او قصه ساختن خانهی عشق را با نام خداوند شروع میکند و چنین توضیح میدهد:
نهاد خانواده نهاد مقدسی است که با پیوند و ازدواج دو نفر شکل می گیرد و با اضافه شدن فرزندان به جمع خانواده تکمیل و مستحکم میگردد. همان طور که ساختن یک چهار دیواری و منزل هیچوقت عاری از مشکلات نبوده و رنج و مشقت و همتی مضاعف میطلبد، به یقین ساختن خانه عشق به سهولت امکان پذیر نیست. اولین کار در ساخت خانه برآورد هزینهی آن است. کسی که مصمم است خانهای بسازد هر آنچه در مورد بنای ساختمان صدق می کند، در ساخت خانهی عشق نیز صادق است و باید آن را فراهم کند.
خانهی عشق، خانهی مقدسی است که در دین اسلام و سنت نبوی موکداً بر آن توصیه شده است شاید ضروری به نظر برسد که برای رسیدن به مقام قرب خداوند باید عشق زمینی را تجربه کرده، و جودمان را وسعت دهیم زیرا که ازدواج از خودخواهیهای انسان میکاهد و او را از انحصارطلبی نجات میدهد. و فضیلت گذشت و ایثار را در او تقویت میکند.
هدف خداوند از ازدواج ایجاد آرامش و همدلی و انس و صمیمیت بین زن و مرد است.و این رابطهی انسانی، بر اساس محبت و رابطهی عاطفی استوار است. و محبت عاملی است که همزیستی را آسان مینماید و ثمرهی آن وفاداری است.نباید کانون زندگی به صحنهی خشونت تبدیل شود.و این نهایت ناسپاسی در مورد این نعمت بزرگ است. برای ساختن چنین خانهای باید وضویی گرفت و نماز شکری بجا آورد و سجده بر خاک نهاد و در قنوت آن دعای زیبای قرآنی را زیر لب زمزمه نمود:
"ربّنا هَب لَنا من ازواجِنا و ذرّیاتنا قرَّه اعیُنٍ و اجعلنا لِلمتَّقین اماما" ً"( پروردگارا از همسران و فرزندان، مایه روشنی چشم ما قرار بده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا گردان.) و در تعقیبات نماز باید زبان را با دعای " الّلهم اجعل عواقب اُمورنا خیرا ً" معطّر ساخت.
زمانی که پیوند ازدواج میان دو نفر ایجاد می شود؛ هر دو متعهد می شوند وظایفی که در قبال هم دارند به نحو احسن انجام دهند. هر دو باید متوجه باشند که مسئولیت خطیری را پذیرفته اند و صادقانه باید به تعهداتشان عمل کنند.
اگر قرار است برنامه زندگی ما با ابدیت پیوند بخورد قطعاً نیاز به همسر و همسفری با ایمان خواهی داشت تا بال و پر تو برای رسیدن به اهداف بلندت در زندگی باشد. پس اولویت انتخاب بر محور ایمان میچرخد سپس اولویت های دیگر.
این مصاحبه جذاب ادامه دارد...